تو آن کسی که گدای سمج خسته ات نمیکند
تو به كسي كه چيزي نخواسته
به كسي كه انكارت ميكند
لطف مي باري.
چطور مي شود كسي را كه از تو مي خواهد
كسي كه يقين دارد آفرينش و تدبير دست توست
از لطفت محروم كني؟
بنده تو ايستاده در آستانه درت
فقرش روبروي نگاه توست
با دعايش حلقه درت را مي كوبد.
پس اي بزرگوار
روي از او برنگردان
و هر چه مي گويد قبول كن.
تو را با اين دعا صدا كردم
و با شناختي كه از مهرباني تو دارم
اميدوارم مرا پس نزني.
تو آن بزرگواري كه گداي سمج خسته ات نمي كند
و به گدا هر چه ببخشي از خودت چيزي كم نميشود.
تو آنطوري كه خودت مي گويي.
بالاتر از هر چه ما بگوييم.