چه با ما کردی زمان؟
این دو روز خیلی خوب رابطه میان زمان و مکان رو متوجه شدم. یک مکان ثابت، در زمان های مختلف، میتونه چقدر متفاوت باشه و میتونه احساس متفاوت ایجاد بکنه!
باید میومدم کویر تا برنامه کوره ام رو عوض کنم و تا فرداش منتظر نتیجه بنشینم. کویر از همون لحظه ورود متفارت شده بود. هیچ جنبنده ای موجود نبود. من بودم و خودم و خودم و...
چقدر ترسناک میشه دیدن محیطی که تا حالا عادت داشتی که پرهیاهو ببینیش و حالا در آن جز سکوت چیزی حاکم نیست. سرویسی که همیشه باید از شلوغیش گله داشته باشی، الان داخلش کسی نیست جز خودت. راننده ای که تا حالا راحت میتونستی باهش گپ بزنی الان برات میشه لولو.
چقدر خوبه همه چیز سر جای خودش باشه. چقدر خوبه در زمان های مختلف، مکان آباد، همون مکان بمونه. باید قدر لحظه هام رو بیشتر بدونم.
و این زمان لعنتی که داریم با امید ازش می گذریم چقدر میتونه بدی کنه! چقدر میتونه نفرت انگیز باشه! ای خدا:(
جالبه که با امید این زمان لعنتی رو تحمل کردم و آخرش شد هیچ!
این همه تلاش و چندین روز سر پا ایستادن و با امید کار کردن و جلو رفتن، نتیجه اش شد هیچ!
با امید آمپول رو شکستم و لابه لای پودر ها به دنبال یه جسم درخشنده بودم؛ اما هیچ خبری نشد. دریغ از یه جسم کوچولوی براق:(
خدای من! لعنت به زمان!خسته ام کرده این زمان.
میخوام داد بزنم بگم:" وایسا دنیا؛ وایسا دنیا؛ من میخوام پیاده شم!"
ساکت بمان!
سکوت تو با این رنگ سیاهش گویی از عزاداری تدفین یک مرده باز می گردد.
گویی که این سکوت از همان دهانی نیست که از حنجره اش رنگین کمان هزار هیاهو سر می زد.
ساکت بمان؛
من گریه می کنم اما زانو نمیزنم!
کجایی حامی؟!
وقتی تو نیستی فقط درماندگی و غم با من است!
تولدم مبارک!

فردا صبح زود من متولد میشم!
تولدت مبارک آرام جون!
یه عاااااااااااااااالمه بوس:*
و اما
امسال سالی متفاوت بود در زندگی من. برخی ابعاد ناشناخته ی وجودم رو امسال شناختم. درست همین امسال بود که متوجه شدم من هم همون کسی نیستم که تصور می کنم. من هم میتونم خطا بکنم. دیوانگی کنم. دوستی بر هم بزنم. بنشینم و نگاه کنم به عواقب کاری که درست چند ساعت پیش انجام دادم و حسرت بخورم و افسوس!
امسال با همه سختی هاش گذشت و من یک سال بزرگتر شدم و امیدوارم بزرگتر شده باشم!
پی نوشت: بهترین هدیه روز تولدم رو امسال از بهترین و دوست داشتنی ترین دوستم گرفتم. ممنونم دوست خوبم. کاش می تونستم جبران کنم! ای کاش!
۲۹ روز انتظار...
خیلی سخته انتظار! خیلی سخته منتظر بودن!
پی نوشت:
بیست و نه روز انتظار رسیدن بلورهای تازه ام. چقدر انتظار شیرین و طولانیه. حالا میفهمم نه ماه انتظار یعنی چی!!!
