وقتی اوضاع بر وفق مراد نباشد
یا
به شانس اعتقاد دارید؟
قبل تر گفته بودم که قدیم ها خیلی دوست داشتم شیمی بخونم و از قضای روزگار رفتم فیزیک خوندم! تا اینکه سال گذشته که موعد انتخاب پروژه ام شد بر حسب تصادف، از زمینه ی رشد بلور، شاخه ای رو انتخاب کردم که کل کار بر پایه تئوری های شیمی فیزیک است. اولش که درست نمیدونستم چه خبره کلی ذوق می کردم که بالاخره وارد بخشی از فیزیک شدم که همیشه آرزویش رو داشته ام و کلی خدا رو شکر می کردم که من رو به آرزوم رسونده؛ غافل از اینکه چه راه سختی رو در پیش دارم. وقتی کمی از کار رو پیش بردم، دیدم که ای دل غافل، من موندم و کلی نادانسته های شیمی و کلی کار تئوری که هیچ اطلاعاتی در موردش ندارم. این بود که به چشم خودم دیدم گاهی اوقات چه قدر این خواسته های ما مایه درد سر می شوند و کاش همیشه به تمام آرزو هامون نرسیم که حداقل آن آرزوی قشنگ، ابدی بمونه.
یکشنبه هر هفته، من و دو هم آزمایشگاهی و استاد مشاور و استاد پروژه، جلسه ای دو ساعته داریم. هفته پیش به محض اینکه وارد آزمایشگاه شدم دیدم استاد با چشمانی از حدقه بیرون زده جلوی کامپیوتر ایستاده و به محض ورودم گفتند که خانوم... بیا ببین این مقاله ها رو؛ همشون سبز * هستند؛ سایت ساینس کلا این ساعت برامون سبز شده! اول فکر کردم استاد دچار توهم شده. رفتم جلو و نگاه کردم، دیدم بله، بنده خدا راست میگه! این همکار ما از اون سر ایران اومده بود سمنان که کارش رو در راستای رسیدن به مقاله بعدی، ادامه بده. ایشون اینقدر خوش شانس تشریف داشتند که به محض ورود به سایت، دری از درهای رحمت خداوند به رویشان باز شد و کل مقاله هایی رو دانلود کردند که این چند وقت، من به هر آدمی که به ذهنم می رسید متوسل شده بودم که این ها رو برایم بگیرند!(شانس رو می بینید؟!) ما هم که عقده ای؛ به محض اینکه این شرایط رو دیدیم، از فرصت استفاده(!) کردیم و خواستیم تمام آن مقاله هایی که غیر قابل دسترسی توسط ما بودند رو دانلود کنیم که... تصور کنید چی شد! سایت دیگه باز نمیشد! فکرش رو بکنید! نوبت به ما که رسید سایت به کل بسته شد!
و بعد اینکه
بعد از مدت ها دری به تخته خورده بود و برایم تدریس تو یکی از این دانشگاه های آزاد اطراف تهران جور شده بود. اما هر جور با مسئول آنجا ساعت کلاس های بچه ها رو زیر و رو کردیم به هیچ وجه نشد که نشد بتونم خودم رو به کلاس برسونم. درست باید تو اون ساعت ها من سمنان باشم!
این بود شرحی از روزگار خوش و اقبال خوش اینجانب!
حالا خودتون قضاوت کنید؛ من آدم خوش شانسی هستم یا نه؟! یا اصلاً به شانس معتقد هستید یا نه؟ شما این پیش آمد ها رو چطور تفسیر می کنید؟
* هر ساله توسط هر دانشگاه، تعدادی مقاله از چند سایت علمی خریداری می شه. بعضی از دانشگاه های ایران هم قراردادی می بندند مبنی بر استفاده مشترک از مقاله هایی از این سایت ها که با هما هنگی هم خریداری کرده اند. به این ترتیب که ما عنوان مقاله رو به آن دانشگاه میدیم و چنانچه آنها مقاله مربوطه رو خریداری کرده باشند برامون می فرستندش. ما از روی سبز بودن صفحه کوچولویی که کنار هر عنوان مقاله است، به خریداری شده بودن و قابل دسترس بودن آن مقاله پی می بریم.